چه خوش صید دلم کردی
بنازمچشم مستت را
که کس مرغان وحشی را
از این خوش تر نمی گیرد
خدایا رحمی ای منعم
که درویش سر کویت
دری دیگر نمی داند
رهی دیگر نمی گیرد
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سراید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر بر اید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رواست او از راه دیگر اید
چه خوش صید دلم کردی
بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را
از این خوشتر نمی گیرد
بنازمچشم مستت را
که کس مرغان وحشی را
از این خوش تر نمی گیرد
خدایا رحمی ای منعم
که درویش سر کویت
دری دیگر نمی داند
رهی دیگر نمی گیرد
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سراید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر بر اید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رواست او از راه دیگر اید
چه خوش صید دلم کردی
بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را
از این خوشتر نمی گیرد