(سعدی)
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
گذر نکرد خوابی
(جامی)
همه گرد مسجد و صومعه، پی ورد صبح و دعای شب
من و ذکر طلعت و طرهی تو، من الغداة الی العشا
(مولوی)
صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن
(جامی)
تو چه مظهری که ز جلوهی تو صدای صیحهی قدسیان
گذرد ز ذروهی لامکان، که خوشا جمال ازل خوشا
(مولوی)
صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن
(جامی)
نفحات وصلک اوقدت، جمرات شوقک فی الحشا
ز غمت به سینه کم آتشی که نزد زبانه کم آتشا
(مولوی)
صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن ...
(حافظ)
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
به دست مرحمت یارم در امیدواران زد
نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست
گره بگشود از ابرو و بر دلهای یاران زد
(مولوی)
صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن ...
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
گذر نکرد خوابی
(جامی)
همه گرد مسجد و صومعه، پی ورد صبح و دعای شب
من و ذکر طلعت و طرهی تو، من الغداة الی العشا
(مولوی)
صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن
(جامی)
تو چه مظهری که ز جلوهی تو صدای صیحهی قدسیان
گذرد ز ذروهی لامکان، که خوشا جمال ازل خوشا
(مولوی)
صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن
(جامی)
نفحات وصلک اوقدت، جمرات شوقک فی الحشا
ز غمت به سینه کم آتشی که نزد زبانه کم آتشا
(مولوی)
صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن ...
(حافظ)
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
به دست مرحمت یارم در امیدواران زد
نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست
گره بگشود از ابرو و بر دلهای یاران زد
(مولوی)
صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن، صنما جفا رها کن ...