.

Binazir Lyrics

شعر بی نظیر دو دراز کشنده‌ی مالامالِ راحت‌طلبِ خوش

گفت ما دو درازکشندگان بودیم در آن لحظه با زیرشلوار و جین خشک که سخت فرو می‌بارید بر ما آسمانی که نبود از برای بی‌ریشگی‌مان و چشمانش را باز کرده بود مبهوت آسمان و من چشمانم را بسته بود... بو..
بمال... بمالامالم کن، بمالامالم کن... {تعبیری دو سویه: بمال و لایم کن}

گفت که این دست که می سایی، دم شیر است و شیر طغیان می‌کند گاهی و پنجولک بر پشتت می‌خِشُکَنَد و من چشمانم را بسته بود...بو...

بمال... بمالامال شویم تا دوتاییم..

بودم چشم بسته، دسته دسته مویم را خرمن می‌کرد وجین شده و جین درآورده و آب را ول داده روی زمین بود او که نرم سرش را سفتِ سفتِ سفت می‌فشراندیم..می‌فشراندیم..راندیم.. راندیممان خود خویشمان را از هر جایگاه که تاریک باشد و من نبینم، که نمی‌دیدم و من چشمانم را بسته بود..بو...

بمال، بمال و به‌آمای.. بمال

سرش را سفت کردم که پنجره انگار کوتاه شد و هیچ کس ما را ندید؛ نمی‌دانم، نمی‌دیدم در پنجره‌ی سرش که آن دراپه‌ها کوتاه شده بود انگارکی بلند بود گاهی و من نمی‌دانم درست که من چشمانم را دستانم را بسته بود..بو...

موهارسنزو، موهارسنزو... زوزووزوود باش، زود باش... چه کنم؟ ... آه آه... بمال بمال

آه و اوه و آه و اوه می‌کرد و من سرش سفت در دستم که چه می‌خواهی که من چشمانم را بسته‌ای تو..اینجایم، که نمی‌شنید و بر حلقه‌ی در گوشم دق‌الباب می‌کرد و من چشمانم را باز نمی‌کرد...

کوهی ساختیم زیر آنچه رویمان می‌آمد. پتونامی و رام حلقه‌هایی، دنده به دنده روبرویش گذاشتیم، یکدیگر را هی فشراندیم و هی فشراندیم و راندیم و من نمی‌دانم کوه‌ها کنار کی رفتند و غارهاشان مانده که باشیممان در آن و تاریک بود و من نمی‌دیدم که من چشمانم را بسته بود...

کمی رانده بودیم..دیم..دیم و... ول کردیم..دیم و کردم ول من مالامالیدن را.

سرش را آورد و نرمالالنده بر صورتم نرمالنده مالید از بناگوش تا گوش بناشده با یکی گوشواره که آویخته بودم من برایش از این سر سیتی به آن سر سیتی و سوت و سوت صورتم را جاروی موهایش‌زنان و دست بر منِ زارا شده و آه و اوه و آی‌ي‌ي... آی و آی که من نمی‌دیدم دردِ صورت خویش را که من چشمانم را بسته بود..بو...

آی‌ی‌ی، راحتی؟ راحتی؟

می‌خواهی یک‌وری شوم به دریایی شوم و تو در هر دریاکه خواستی سد شوم و آبگیر شود ساخته و شنا کنیم؟

که شنا کرد و بر آب من چنگولک کشید بر پشتم چارچنگاله چنگ زد و چینگ چینگ با ناخن‌هایش و آه و اوه می‌شندیم و نمی‌دیدمش من که من چشمانم را بسته بود..بو...

گفتم سرخ‌روی که دیده بودمش یک لحظه دو چشم گشوده دو پایش را و حالا من بر سدّ او شناور و آه و اوه‌کنان لب آب من می‌آمد و من دستم به زیر هزار پرده‌ی مُشکین مالیدم و مالامال شدیم که مِشکین بود و نمی‌دیدم که من چشمانم را بسته بود..بو...

مایلی؟ بمال... مایلی؟ بمال. بمال...
راحتی؟ راحتی؟

که گفت آری عزیز زبرزده، موی با دم شیر بازی کن بی‌نظیر شناینده بر این دم که با آن بازی می‌کنی که من طغیان می‌کنم گاهی و طوفانی می‌شود آبت و طوفانی شد و من در آن دریا اسب می‌راندم و شلاقم یخ‌زدگی بود دستم را که بر گلویش جارو می‌دادم و هی... چه می‌خواستی از من؟ چه می‌خواستی از من؟ راحتی؟ را.. آه.. من..صبر کن... زبان بزن.. بمال..بِ.. زبانت.. فرصتی نیس... لبانت... بم..بما... لبالب می‌شوم هی..بم..ب.. که سفت دارد بالا می‌آورد... کوچیکه‌ی هر... راحت بالا پایین... بما... زبانت کو؟ لبانت کو؟ آه، اوه، آه، اوه

کو ک آخ.. کو ک آخ..

کوکآخ.. چنا.. چنا مینا؟ کو کاغ... چنا.. چرا مینا؟ چرا مینا؟ مینا...مینا، مینای من، لبانت، مینای من، لبانت... آخ یافتم

{صدای بوسیدن}

راحتی؟ یافتم... راحتی؟...

راحتم...

یافتم...

راحتم...

یافتم...

راحتم...
یافتم...

...

یاف..

یافت...

راحافت...

{هوووو}

دماسنج اگر بگذاری که می‌ترکد آب تمام جهان...

پشتم را که بنگر چارپنجولی کرده‌ای، شده است از تو، وای بویی گرفته‌ام من که چشمانم را بسته بودیدا

بازش کردمشد بازکردنی را... باز کنم؟

باز کنم؟ {با طعنه}

{صدای حنده}

خندیدیم دو تایی درازکشنده که گفت:

ما دو دراز سیگار کشندگانیم و هِر هِر دست یکدیگر را خوانده‌ایم... آوازخوانا... کوجو رِآ.. رو سینه را هفت آب شو از کینه‌ها... {وآنگه شراب عشق را پیمانه شو، پیمانه شو...: با حذف این بخش از شعر غیرمستقیم به شراب پس از سکس اشارت دارد.}

بیا فتیله را بگذار که تا کربلا و قدس برویم، همینطوری هِرهِرکنان و زِرزِرچرندگویان بی‌نظیریم مامی... محسن عزیزکم

بال بال می‌زنم از همین حالا چشم بسته در شهر که چشمانم بودمی بودیدا..دوو..دا..داللی ... دالّی... دالّی...
Report lyrics