آي آدمها
آي آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانيد!
يک نفر در آب دارد مي سپارد جان.
يک نفر دارد که دست و پاي دائم مي زند
روي اين درياي تند و تيره و سنگين
آي آدمها که بر ساحل بساط دلگشا داريد!
نان به سفره، جامه تان بر تن؛
يک نفر در آب مي خواند شما را.
موج سنگين را به دست خسته مي کوبد
باز مي دارد دهان با چشم از وحشت دريده
سايه هاتان از راه دور ديده
آب را بلعيده در گود کبود و هر زمان بي تابيش افزون
مي کند زين آب ها بيرون
گاه سر، گه پا.
!آي آدمها
او ز راه دور اين کهنه جهان را باز مي پايد،
مي زند فرياد و اميد کمک دارد
آي آدمها که روي ساحل آرام در کار تماشاييد!
موج مي کوبد به روي ساحل خاموش
پخش مي گردد چنان مستي به جاي افتاده. پس مدهوش.
مي رود نعره زنان. وين بانگ از دور مي آيد:
آي آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانيد!
يک نفر در آب دارد مي سپارد جان.
يک نفر دارد که دست و پاي دائم مي زند
روي اين درياي تند و تيره و سنگين
آي آدمها که بر ساحل بساط دلگشا داريد!
نان به سفره، جامه تان بر تن؛
يک نفر در آب مي خواند شما را.
موج سنگين را به دست خسته مي کوبد
باز مي دارد دهان با چشم از وحشت دريده
سايه هاتان از راه دور ديده
آب را بلعيده در گود کبود و هر زمان بي تابيش افزون
مي کند زين آب ها بيرون
گاه سر، گه پا.
!آي آدمها
او ز راه دور اين کهنه جهان را باز مي پايد،
مي زند فرياد و اميد کمک دارد
آي آدمها که روي ساحل آرام در کار تماشاييد!
موج مي کوبد به روي ساحل خاموش
پخش مي گردد چنان مستي به جاي افتاده. پس مدهوش.
مي رود نعره زنان. وين بانگ از دور مي آيد: