"اتل متل توتوله، گاو حسن چه جوره، نه شیر داره نه پستون، شیرشو بردن هندستون، یک زن کردی بستون، اسمشو بزار عمقزی، دور کلاش قرمزی هاچین و واچین، یه پاتو ورچین "
خورشید قلبم تو دستشون بودو کینه تو چشه شبرستشون بود و
میشد تاریکی و به دل نگیرمبازی بز و گرگ و یاد بگیر
ولی این بازی واسه من دیگه سخت بودموندن و مردن تو دس بخت بود
تو بگو حادثه توی کمینههر چی که میاد سرمونحق این زمینه
همینه که حال من و تو عجیب شدهکوچه باغامون پر از صلیب شده
پهلوونایی که لنگن و تیر خورده سهراب بی پدرمون خیلی وقته که مرده
گیجیم و کلک آسمون باورمونهلالیم و حرفمغزمون حرف نونمونه
توی مرگ و چپاول یاسای باغچه ضجه واسه رازقی از فریبمونه
اینجا شب ستاره هامون یخی انعروت الوثقی هایی که نخی ان
پاهاتو ورچین حسن کوتوله شیر این گاوای مقدس اخی ان
{حسن توشعر بخون میخوام گریه کنم حسن از داد زدن خسته شدم}
غیر حسن کسی تو این بازی نباخته اون سرشو داده با قاضی نساخته
حسن من دست و پا تو بریدن لبتو دوختن و ناخناتو کشیدن
حسن تو کوچه راه میره مادرا میدونن اسمش رو زبونه مث ترانه میخونن
حسن ساکت داره پیر میشه اون شاعر اون یادش رفته مگه مرد دم آخر
حسن امروز قصه ها پر گوسفند شدننقش منفی با بزاس گرگا آدم شدن
حسن من حسن یه تاریخ زندهحسن قحطی و درد آدمای ژنده
حسن از توپ پلاستیکی تا قمه پای چوبس حسن اما ولی الدمه
حسندل آرام دارابی رو دارحسن شاعر دیروزمون چرا خمار
حسن شیش جیبو کتونیه چینی حسن و لالایی با قصه های دینی
حسن محکوم حسن تباهیحسن مرگ و جنگ و حسن سیاهی
حسن و یاد کوچه خاکی های شهرش حسن و تبعید و دوری و سالها صبرش
{حسن تو شعر بخون میخوام گریه کنمحسن از داد زدن خسته شدم
حسن تو شعر بخون....
خورشید قلبم تو دستشون بودو کینه تو چشه شبرستشون بود و
میشد تاریکی و به دل نگیرمبازی بز و گرگ و یاد بگیر
ولی این بازی واسه من دیگه سخت بودموندن و مردن تو دس بخت بود
تو بگو حادثه توی کمینههر چی که میاد سرمونحق این زمینه
همینه که حال من و تو عجیب شدهکوچه باغامون پر از صلیب شده
پهلوونایی که لنگن و تیر خورده سهراب بی پدرمون خیلی وقته که مرده
گیجیم و کلک آسمون باورمونهلالیم و حرفمغزمون حرف نونمونه
توی مرگ و چپاول یاسای باغچه ضجه واسه رازقی از فریبمونه
اینجا شب ستاره هامون یخی انعروت الوثقی هایی که نخی ان
پاهاتو ورچین حسن کوتوله شیر این گاوای مقدس اخی ان
{حسن توشعر بخون میخوام گریه کنم حسن از داد زدن خسته شدم}
غیر حسن کسی تو این بازی نباخته اون سرشو داده با قاضی نساخته
حسن من دست و پا تو بریدن لبتو دوختن و ناخناتو کشیدن
حسن تو کوچه راه میره مادرا میدونن اسمش رو زبونه مث ترانه میخونن
حسن ساکت داره پیر میشه اون شاعر اون یادش رفته مگه مرد دم آخر
حسن امروز قصه ها پر گوسفند شدننقش منفی با بزاس گرگا آدم شدن
حسن من حسن یه تاریخ زندهحسن قحطی و درد آدمای ژنده
حسن از توپ پلاستیکی تا قمه پای چوبس حسن اما ولی الدمه
حسندل آرام دارابی رو دارحسن شاعر دیروزمون چرا خمار
حسن شیش جیبو کتونیه چینی حسن و لالایی با قصه های دینی
حسن محکوم حسن تباهیحسن مرگ و جنگ و حسن سیاهی
حسن و یاد کوچه خاکی های شهرش حسن و تبعید و دوری و سالها صبرش
{حسن تو شعر بخون میخوام گریه کنمحسن از داد زدن خسته شدم
حسن تو شعر بخون....