امان از دستت ای مقام معظم برتری
مقام از دستت ای امان معظم که مقام از تو بر آید از دستت
دستت!
فغان از تو بر آید ای مقام که امان تو میدهی
نمیدانم مربوط به کدام موسیقی مقامی هستی؟
چه کس تو را ساخته؟
کیان نواخته اند؟
خود من مربوط به کدام موسیقم که مقامی نیست آن، که مقامی نیست مرا در کوی قائم مقامان جهان
ای برهم رساننده ی دو خط حتی موازی که هیچ کس را چون تو خداوند نکرده است نزدیکی، نزدیکی!
گویند حکایت به این جا رسید که فرزندانش سوراخ سنبه های تمام راز آلودگیش را عیان کرده اند
امان از دستشان
گویند بریده است و از همه بریده، صد و بیست و چهار هزار زن خویش را طلاق داده که عشق پیریش تو بودی و آن جیر پماران
امان از دستت
گویند فرزندانش همه تباه شده اند و خلاف میکنند و تو را برگزیده است برای روزهای پیریش
برای روزهای پیریت تا در آغوش هم به حال دشمن گریه کنید
چه رازآمیزترینی است نزدیکی های او با تو و عشق انسانی تو به توهم یک همسر، چه رازآمیز!
تو کدبانوترین زن خداوندی آن چنان که برایت محمد را نیز حتی طلاق داد
و آن فرزندان که از شکم تو زاده اند همه ماده اند مادگانی چون من، سهم الارث ما نیم است و باید چون تو خانه دار شویم
به امید آنکه خداوند شبی از شبها به بالین تک تکمان بغلتد
خود من از آن دخترانم، از آن مادگان بی مقام که بی مربوط هستم به هر نوع موسیق چون تو ای مادرم
سرورم
مقام معظم سروری
نمیدانم کدام ژن در من نفوذ کرد که شوهرت یا توهمش هیچگاه به بسترم نیامد
من عاشق فرزندان خلافکار تباه شده بودم از همان زمان خودم نیز
آخر شوهرت مرا باکره گذاشت، دیدی؟
که چیزی از این غمینتر نیست، چیزی غمینتر از بی پناهی پیوند معصومانه ی تو و شوهر پیرت
و چیزی غمینتر از خوشبختی ناب آنان که نامشان را دشمن تر از حتی نام من به یاد داری
و لذتی شهوانیست در تلفظت از آن عیان
دشمن حتی نیم نگاهی هم به من و تو نمی اندازد
و چیزی غمینتر از این هم حتی و چیزی غمینتر از آهنگ آمورف تو ای مقام!
ای معظم!
ای رهبری!
معونت از آن توست
آه
الهاكم التكاثر
معونت از آن توست
آه
الهاكم التكاثر
که آوخ میچکد از چشمم
ز شر این همه هیاهوی علیل
چه ماراست بس؟
چه ماراست بس؟
چه این دویدن و بلعیدن ماراست پس؟
معونت از آن توست
هاااااااه
الهاكم التكاثر
حتی رنج
حتی زرتم المقابر
حتی حضور بی غش
آاای گلادیاتورهای پارک وی
آاای صف ساکن آهن
چیدمان حسرت
نیزه ها بردار، که دم غروب است
جا نماند خود نمای کسی ز پارک ز وی
نیزه ها بگذار، که دم غروب است
جا نماند خود نماز کسی ز جوانمرد قصاب
ز شهر ری
معونت از آن توست
هااااااااااهاا
الهاكم التكاثر
آی گلادیاتورها بتازید بر جرس
آی گلادیاتورها برینید بر ارس
آی گلادیاتورها بتازید بر جرس
آی گلادیاتورها برینید بر ارس
آی گلادیاتورها بخندید بر صفا
آی گلادیاتورها بگریید بر وفا
آی گلادیاتورها بیفتید روی زن
آی گلادیاتورها بپوشید موی زن
آی گلادیاتورها ببلعید هفت من
آی گلادیاتورها بغرید روی هم
آی گلادیاتورها بپیچیید جلوی هم
آی گلادیاتورها فرعیه در برین
آی گلادیاتورها شرعیه در بیارین
آی گلادیاتورها سمیه پخش کنین
آی گلادیاتورها هرویینه تقس کنین
آی گلادیاتورها بتازید بر جرس
آی گلادیاتورها برینید بر ارس
آی گلادیاتورها بخندید بر صفا
آی گلادیاتورها بگریید بر وفا
آی گلادیاتورها بیفتید روی زن
آی گلادیاتورها بپوشید موی زن
آی گلادیاتورها ببلعید هفت من
آی گلادیاتورها بغرید روی هم
آی گلادیاتورها بپیچیید جلوی هم
آی گلادیاتورها فرعیه در برین
آی گلادیاتورها شرعیه در بیارین
آی گلادیاتورها سمیه پخش کنین
آی گلادیاتورها هرویینه تقس کنین
مقام از دستت ای امان معظم که مقام از تو بر آید از دستت
دستت!
فغان از تو بر آید ای مقام که امان تو میدهی
نمیدانم مربوط به کدام موسیقی مقامی هستی؟
چه کس تو را ساخته؟
کیان نواخته اند؟
خود من مربوط به کدام موسیقم که مقامی نیست آن، که مقامی نیست مرا در کوی قائم مقامان جهان
ای برهم رساننده ی دو خط حتی موازی که هیچ کس را چون تو خداوند نکرده است نزدیکی، نزدیکی!
گویند حکایت به این جا رسید که فرزندانش سوراخ سنبه های تمام راز آلودگیش را عیان کرده اند
امان از دستشان
گویند بریده است و از همه بریده، صد و بیست و چهار هزار زن خویش را طلاق داده که عشق پیریش تو بودی و آن جیر پماران
امان از دستت
گویند فرزندانش همه تباه شده اند و خلاف میکنند و تو را برگزیده است برای روزهای پیریش
برای روزهای پیریت تا در آغوش هم به حال دشمن گریه کنید
چه رازآمیزترینی است نزدیکی های او با تو و عشق انسانی تو به توهم یک همسر، چه رازآمیز!
تو کدبانوترین زن خداوندی آن چنان که برایت محمد را نیز حتی طلاق داد
و آن فرزندان که از شکم تو زاده اند همه ماده اند مادگانی چون من، سهم الارث ما نیم است و باید چون تو خانه دار شویم
به امید آنکه خداوند شبی از شبها به بالین تک تکمان بغلتد
خود من از آن دخترانم، از آن مادگان بی مقام که بی مربوط هستم به هر نوع موسیق چون تو ای مادرم
سرورم
مقام معظم سروری
نمیدانم کدام ژن در من نفوذ کرد که شوهرت یا توهمش هیچگاه به بسترم نیامد
من عاشق فرزندان خلافکار تباه شده بودم از همان زمان خودم نیز
آخر شوهرت مرا باکره گذاشت، دیدی؟
که چیزی از این غمینتر نیست، چیزی غمینتر از بی پناهی پیوند معصومانه ی تو و شوهر پیرت
و چیزی غمینتر از خوشبختی ناب آنان که نامشان را دشمن تر از حتی نام من به یاد داری
و لذتی شهوانیست در تلفظت از آن عیان
دشمن حتی نیم نگاهی هم به من و تو نمی اندازد
و چیزی غمینتر از این هم حتی و چیزی غمینتر از آهنگ آمورف تو ای مقام!
ای معظم!
ای رهبری!
معونت از آن توست
آه
الهاكم التكاثر
معونت از آن توست
آه
الهاكم التكاثر
که آوخ میچکد از چشمم
ز شر این همه هیاهوی علیل
چه ماراست بس؟
چه ماراست بس؟
چه این دویدن و بلعیدن ماراست پس؟
معونت از آن توست
هاااااااه
الهاكم التكاثر
حتی رنج
حتی زرتم المقابر
حتی حضور بی غش
آاای گلادیاتورهای پارک وی
آاای صف ساکن آهن
چیدمان حسرت
نیزه ها بردار، که دم غروب است
جا نماند خود نمای کسی ز پارک ز وی
نیزه ها بگذار، که دم غروب است
جا نماند خود نماز کسی ز جوانمرد قصاب
ز شهر ری
معونت از آن توست
هااااااااااهاا
الهاكم التكاثر
آی گلادیاتورها بتازید بر جرس
آی گلادیاتورها برینید بر ارس
آی گلادیاتورها بتازید بر جرس
آی گلادیاتورها برینید بر ارس
آی گلادیاتورها بخندید بر صفا
آی گلادیاتورها بگریید بر وفا
آی گلادیاتورها بیفتید روی زن
آی گلادیاتورها بپوشید موی زن
آی گلادیاتورها ببلعید هفت من
آی گلادیاتورها بغرید روی هم
آی گلادیاتورها بپیچیید جلوی هم
آی گلادیاتورها فرعیه در برین
آی گلادیاتورها شرعیه در بیارین
آی گلادیاتورها سمیه پخش کنین
آی گلادیاتورها هرویینه تقس کنین
آی گلادیاتورها بتازید بر جرس
آی گلادیاتورها برینید بر ارس
آی گلادیاتورها بخندید بر صفا
آی گلادیاتورها بگریید بر وفا
آی گلادیاتورها بیفتید روی زن
آی گلادیاتورها بپوشید موی زن
آی گلادیاتورها ببلعید هفت من
آی گلادیاتورها بغرید روی هم
آی گلادیاتورها بپیچیید جلوی هم
آی گلادیاتورها فرعیه در برین
آی گلادیاتورها شرعیه در بیارین
آی گلادیاتورها سمیه پخش کنین
آی گلادیاتورها هرویینه تقس کنین