آسيمه سر رسيدی
از غربت بيابان
دلخسته ديدمت در
آوار خيس باران
وا مانده در تبی گنگ
ناگه به من رسيدی
من خود شکسته از خود
در فصل نااميدی
در برکه ی دو چشمت
نه گريه و نه خنده
گم کرده راه شب را
سرگشته چون پرنده
من ره به خلوت عشق
هرگز نبرده بودم
پيدا نميشدی تو
شايد که مرده بودم
پيدا نميشدی تو
شايد که مرده بودم
♫♫♫
من با تو خو گرفتم
از خنده ات شکفتم
چشم تو شاعرم بود
تا اين ترانه گفتم
در خلوت سرايم
يک باره پر کشيدی
آن گاه ای پرنده
بار دگر پريدی
در خلوت سرايم
يک باره پر کشيدی
آن گاه ای پرنده
بار دگر پريدی
من ره به خلوت عشق
هرگز نبرده بودم
پیدا نمیشدی تو
شاید که مرده بودم
پیدا نمیشدی تو
شاید که مرده بودم
از غربت بيابان
دلخسته ديدمت در
آوار خيس باران
وا مانده در تبی گنگ
ناگه به من رسيدی
من خود شکسته از خود
در فصل نااميدی
در برکه ی دو چشمت
نه گريه و نه خنده
گم کرده راه شب را
سرگشته چون پرنده
من ره به خلوت عشق
هرگز نبرده بودم
پيدا نميشدی تو
شايد که مرده بودم
پيدا نميشدی تو
شايد که مرده بودم
♫♫♫
من با تو خو گرفتم
از خنده ات شکفتم
چشم تو شاعرم بود
تا اين ترانه گفتم
در خلوت سرايم
يک باره پر کشيدی
آن گاه ای پرنده
بار دگر پريدی
در خلوت سرايم
يک باره پر کشيدی
آن گاه ای پرنده
بار دگر پريدی
من ره به خلوت عشق
هرگز نبرده بودم
پیدا نمیشدی تو
شاید که مرده بودم
پیدا نمیشدی تو
شاید که مرده بودم