عمو اسدالله
سه ربع کم بعد از ظهر سیزده مرداده
عاشق شدی رفت عشق ترو به باد داده
همه خوابیدن دایی جون توی باغه
کی این دیوار رو کثیف کرده اینا چیه رو دیواره
فامیل اشرافی همه با همدیگه قهرن
پای رادیو پیگیر اخبار جنگن
هر صدای اعتراضی صدایی مشکوفه
انگلیسیایی چشم چپ پشت دروازه شهرن
نگار من به لهاورد و من به نیشابور
اگر بگیرد دست ناموس تبعید شود به جای دور
عمو اسدالله دستم به دامنتون
میترسم لیلی رو دیگه نبینم سر دعوای دایی جون آقا جون
مارلی دیتریش آبگوشت بزباش
بی عرضه به جای این حرفا به فکر سن فرانسیسکو باش
یکی واکسی اون یکی عکاسه
همشیره تو کافه می خونه خواهر زاده شونم رقاصه
شما کجا بودین آقا پر و پاچه تون چرا خیسه؟
پرونده قمر رو میز رییس اینتلجنت سرویسه
سر دوستعلی تو پوزه ی پلنگه
زن شیر علی مثل یه بچه معصوم و قشنگه
حرفای ابوالقاسم واعظ در دوا خونه رو بست
این حسن موسی که جدی جدی پر از فشنگه
جنگ ممسنی جنگ کازرون
قشون دشمن تو راه تهرون
تو آخر آبروی منو می بری قاسم توی برمت
انگلیسا زیر بازارچه با ما آقا تماس گرفتن
کارد آشپزخونه کدوم دست عزیز السلطنه بود
بیشاب هندی پای نسترن من
غیاث ابادی ها همه ناموس پرستن
نوبت به عضو شریف که ساعت نبستن
متد غافلگیری نایت تیمور خان
کلاه گیس مشکی سر اسپیران
عبدالقادر بغدادی عکسش رو طاقچه س
اون چیزایی که نوشته بودی هنوز رو دیوار باغچه س
آره همشهری خانه از پای بست ویران است
حتی اسم داش شمسعلی توی اون کتابچه س
قلم تراش می خوای نه که چاقو
آخر قصه لیلی رو دادن به پوری فش فشو
عمو اسدالله دستم به دامنتون
سه ربع کم بعد از ظهر سیزده مرداده
عاشق شدی رفت عشق ترو به باد داده
همه خوابیدن دایی جون توی باغه
کی این دیوار رو کثیف کرده اینا چیه رو دیواره
فامیل اشرافی همه با همدیگه قهرن
پای رادیو پیگیر اخبار جنگن
هر صدای اعتراضی صدایی مشکوفه
انگلیسیایی چشم چپ پشت دروازه شهرن
نگار من به لهاورد و من به نیشابور
اگر بگیرد دست ناموس تبعید شود به جای دور
عمو اسدالله دستم به دامنتون
میترسم لیلی رو دیگه نبینم سر دعوای دایی جون آقا جون
مارلی دیتریش آبگوشت بزباش
بی عرضه به جای این حرفا به فکر سن فرانسیسکو باش
یکی واکسی اون یکی عکاسه
همشیره تو کافه می خونه خواهر زاده شونم رقاصه
شما کجا بودین آقا پر و پاچه تون چرا خیسه؟
پرونده قمر رو میز رییس اینتلجنت سرویسه
سر دوستعلی تو پوزه ی پلنگه
زن شیر علی مثل یه بچه معصوم و قشنگه
حرفای ابوالقاسم واعظ در دوا خونه رو بست
این حسن موسی که جدی جدی پر از فشنگه
جنگ ممسنی جنگ کازرون
قشون دشمن تو راه تهرون
تو آخر آبروی منو می بری قاسم توی برمت
انگلیسا زیر بازارچه با ما آقا تماس گرفتن
کارد آشپزخونه کدوم دست عزیز السلطنه بود
بیشاب هندی پای نسترن من
غیاث ابادی ها همه ناموس پرستن
نوبت به عضو شریف که ساعت نبستن
متد غافلگیری نایت تیمور خان
کلاه گیس مشکی سر اسپیران
عبدالقادر بغدادی عکسش رو طاقچه س
اون چیزایی که نوشته بودی هنوز رو دیوار باغچه س
آره همشهری خانه از پای بست ویران است
حتی اسم داش شمسعلی توی اون کتابچه س
قلم تراش می خوای نه که چاقو
آخر قصه لیلی رو دادن به پوری فش فشو
عمو اسدالله دستم به دامنتون