بند اول
مـرغ سـحـر نـالـه سـرکـن، داغ مــرا تـازه تـر کن
ز آه شرر بار، این قفس را برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ، نغمه آزادی نوع بشر سرا
وز نـفسـی عرصـه این خاک تـوده را، پر شرر کن
ظـلم ظـالــم، جور صـیـاد، آشیــانم، داده بـر بـاد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن
نوبهار است، گل به بار است، ابر چشمم، ژاله بار است
ایـــن قــفـــس، چـــون دلـــم، تــنگ و تار است
شــعله فــکــن در قـفـــس ای آه آتـــشــیـــن
دســت طــبـیـعـت گـل عــمــر مــرا مـچـیـــن
جانب عاشق نگه ای تازه گل از این، بیشتر کن
مـرغ بـیـدل شـرح هـجـران مـختصر٬ مختصر کن
بند دوم
عـمر حـقـیقـت به سـر شـد، عهـد و وفا بی اثر شد
ناله عاشق، ناز معشوق، هر دو دروغ و بی ثمر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی، وطن و دیـن بهانه شد
دیده تر کن
جور مالک، ظلم ارباب، زارع از غم گشته بی تاب
ساغر اغنیا پر میناب، جام ما پر ز خون جگر شد
ای دل تنگ ناله سر کن، از مساوات صرف نظر کن
ساقی گلچهره بده آب آتشین، پردهٔ دلکش بزن ای یار دلنشین
ناله بر آر از قفس ای بلبل حزین
کز غم تو، سینه من، پر شرر شد، پر شرر شد
مـرغ سـحـر نـالـه سـرکـن، داغ مــرا تـازه تـر کن
ز آه شرر بار، این قفس را برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ، نغمه آزادی نوع بشر سرا
وز نـفسـی عرصـه این خاک تـوده را، پر شرر کن
ظـلم ظـالــم، جور صـیـاد، آشیــانم، داده بـر بـاد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن
نوبهار است، گل به بار است، ابر چشمم، ژاله بار است
ایـــن قــفـــس، چـــون دلـــم، تــنگ و تار است
شــعله فــکــن در قـفـــس ای آه آتـــشــیـــن
دســت طــبـیـعـت گـل عــمــر مــرا مـچـیـــن
جانب عاشق نگه ای تازه گل از این، بیشتر کن
مـرغ بـیـدل شـرح هـجـران مـختصر٬ مختصر کن
بند دوم
عـمر حـقـیقـت به سـر شـد، عهـد و وفا بی اثر شد
ناله عاشق، ناز معشوق، هر دو دروغ و بی ثمر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی، وطن و دیـن بهانه شد
دیده تر کن
جور مالک، ظلم ارباب، زارع از غم گشته بی تاب
ساغر اغنیا پر میناب، جام ما پر ز خون جگر شد
ای دل تنگ ناله سر کن، از مساوات صرف نظر کن
ساقی گلچهره بده آب آتشین، پردهٔ دلکش بزن ای یار دلنشین
ناله بر آر از قفس ای بلبل حزین
کز غم تو، سینه من، پر شرر شد، پر شرر شد