کوچهها باریکن، دکونا بستهس
خونهها تاریکن، طاقا شکستهس
از صدا افتاده تار و کمونچه
مرده میبرن کوچه به کوچه؛
نگاه کن مردهها به مرده نمیرن،
حتی به شمع جونسپرده نمیرن،
شكل فانوسی ان، که اگه خاموشه،
واسه نفت نیس، هنو یه عالم نفت توشه؛
جماعت! من دیگه حوصله ندارم،
به خوب امید و از بد گله ندارم،
گر چه از دیگرون فاصله ندارم،
کاری با کار این قافله ندارم.
کوچهها باریکن، دکونا بسته س،
خونهها تاریکن، طاقا شکسته س...
خونهها تاریکن، طاقا شکستهس
از صدا افتاده تار و کمونچه
مرده میبرن کوچه به کوچه؛
نگاه کن مردهها به مرده نمیرن،
حتی به شمع جونسپرده نمیرن،
شكل فانوسی ان، که اگه خاموشه،
واسه نفت نیس، هنو یه عالم نفت توشه؛
جماعت! من دیگه حوصله ندارم،
به خوب امید و از بد گله ندارم،
گر چه از دیگرون فاصله ندارم،
کاری با کار این قافله ندارم.
کوچهها باریکن، دکونا بسته س،
خونهها تاریکن، طاقا شکسته س...