من و تو مسافر شب رو به سوي شهر خورشيد
خسته از اين رهسپاري زير سايه هاي ترديد
سبزي مزرعه مونو دست خشک باد سپرديم
توي شهر بي ترحم از غم بي کسي مرديم
هواي برگشتنم بود اگه بال و پري داشتم
بر مي گشتم اگه اينجا خودمو جا نمي ذاشتم
واسه بيگانگي ما هيچ نگاهي آشنا نيست
آدما رنگ و وارنگن اما هيچ کي شکل ما نيست
گر چه تو باغ بلوريم اما جنس شيشه نيستيم
با تناي کاغذيمون توي دست آب شکستيم
هواي برگشتنم بود اگه بال و پري داشتم
بر مي گشتم اگه اينجا خودمو جا نمي ذاشتم
چيه سوغات من و تو وقت برگشتن از اينجا
بشکنيم سد شبو تا برسيم به صبح فردا
مي تونيم با هم بخونيم دوباره شعر رهايي
پر فرياد شه گلومون جاي بغض و بي صدايي
هواي برگشتنم بود اگه بال و پري داشتم
بر مي گشتم اگه اينجا خودمو جا نمي ذاشتم
خسته از اين رهسپاري زير سايه هاي ترديد
سبزي مزرعه مونو دست خشک باد سپرديم
توي شهر بي ترحم از غم بي کسي مرديم
هواي برگشتنم بود اگه بال و پري داشتم
بر مي گشتم اگه اينجا خودمو جا نمي ذاشتم
واسه بيگانگي ما هيچ نگاهي آشنا نيست
آدما رنگ و وارنگن اما هيچ کي شکل ما نيست
گر چه تو باغ بلوريم اما جنس شيشه نيستيم
با تناي کاغذيمون توي دست آب شکستيم
هواي برگشتنم بود اگه بال و پري داشتم
بر مي گشتم اگه اينجا خودمو جا نمي ذاشتم
چيه سوغات من و تو وقت برگشتن از اينجا
بشکنيم سد شبو تا برسيم به صبح فردا
مي تونيم با هم بخونيم دوباره شعر رهايي
پر فرياد شه گلومون جاي بغض و بي صدايي
هواي برگشتنم بود اگه بال و پري داشتم
بر مي گشتم اگه اينجا خودمو جا نمي ذاشتم