ياور از ره رسيده با من از ايران بگو
از فلات غوطه ور در خون بسياران بگو
باد شبگرد سخن چين پشت گوش پرده هاست
تا جهان آگه شود بی پرده از ياران بگو
شب سياهی ميزند بر خانه های سوگوار
از چراغ روشن اشک سيه پوشان بگو
پرسه ياس است در آوای اين پتيارگان
از زمين از زندگی از عشق از ايمان بگو
سوختم آتش گرفتم از رفيق و نارفيق
از غريب و آشنا،يارانِ هم پيمان بگو
ضجه ی نام آوران زخمی به خاموشی نزد
از خروش نعره انبوه گمنامان بگو
قصه های قهرمانان قهر ويرانگر نداشت
از غم و خشم جهانساز تهی دستان بگو
با زمستانی که ميتازد به قتل عام باغ
از گل خشمی که ميرويد در اين گلدان بگو
از فلات غوطه ور در خون بسياران بگو
باد شبگرد سخن چين پشت گوش پرده هاست
تا جهان آگه شود بی پرده از ياران بگو
شب سياهی ميزند بر خانه های سوگوار
از چراغ روشن اشک سيه پوشان بگو
پرسه ياس است در آوای اين پتيارگان
از زمين از زندگی از عشق از ايمان بگو
سوختم آتش گرفتم از رفيق و نارفيق
از غريب و آشنا،يارانِ هم پيمان بگو
ضجه ی نام آوران زخمی به خاموشی نزد
از خروش نعره انبوه گمنامان بگو
قصه های قهرمانان قهر ويرانگر نداشت
از غم و خشم جهانساز تهی دستان بگو
با زمستانی که ميتازد به قتل عام باغ
از گل خشمی که ميرويد در اين گلدان بگو