با من امشب چيزي از رفتن نگو
نه نگو، از اين سفر با من نگو
من به پايان مي رسم از كوچ تو
با من از آغاز اين مردن نگو
كاش ميشد لحظه ها را پس گرفت
كاش ميشد از تو بود و با تو بود
ماش مي شد در تو گم شد از همه
كاش ميشد تا هميشه با تو بود
كاش فردا را كسي پنهان كند
لحظه را در لحظه سرگردان كند
كاش ساعت را بميراند به خواب
ماه را بر شاخه آويزان كند
ميروي تا قصه را غمنامه تدفين گل
ميروي تا واژه را باران خاكستر كني
ثانيه تا ثانيه پلوارهي ويران شدن
ميروي تا بخشي از جان مرا پرپركني
نه نگو، از اين سفر با من نگو
من به پايان مي رسم از كوچ تو
با من از آغاز اين مردن نگو
كاش ميشد لحظه ها را پس گرفت
كاش ميشد از تو بود و با تو بود
ماش مي شد در تو گم شد از همه
كاش ميشد تا هميشه با تو بود
كاش فردا را كسي پنهان كند
لحظه را در لحظه سرگردان كند
كاش ساعت را بميراند به خواب
ماه را بر شاخه آويزان كند
ميروي تا قصه را غمنامه تدفين گل
ميروي تا واژه را باران خاكستر كني
ثانيه تا ثانيه پلوارهي ويران شدن
ميروي تا بخشي از جان مرا پرپركني