اوج گرفتیو من قفس شدم از تو
حضرت آزادی وبال بالم شد
یه روز دیدمتو تازه شدم از نو
یه روز از تو گذشت هزار سالم شو
سکوت تو مثه یه راز سر بسته
عین تولد مرگ شناورم میکرد
نفس کشیدن تو قوطی در بسته
از اینکه پروانه ام مکدرم میکرد
دست که میبردی به کوله بار سفر
دخیل می بستم به دستگیره ی در
دخیل می بستم به جاده های عبوس
دخیل می بستم به آخرین اتوبوس
اونقدا ام میگن دلت بزرگ نبود
دلت یه زندونه یه چهاردیواری
تصورم از تو دود هوا شد رفت
تا هی سقوط کنم به زیر سیگاری
سعود میکردم به قله چشمات
سقوط می کردم مهم نبود برام
دلم میخواست که تورو حبس کنم تو صدام
هیشکی به غیر از تو مهم نبود برام
چشم که مینداختی به آینه و چمدون
پناه میبردم به کوچه و بارون
چشم که می بستی به یه پناه یه مَرد
پناه می بردم به ناامید شدن
دست که می بردی به کوله بار سفر
دخیل می بستم به دستگیره ی در
دخیل می بستم به جاده های عبوس
دخیل میبستم به آخرین اتوبوس
حضرت آزادی وبال بالم شد
یه روز دیدمتو تازه شدم از نو
یه روز از تو گذشت هزار سالم شو
سکوت تو مثه یه راز سر بسته
عین تولد مرگ شناورم میکرد
نفس کشیدن تو قوطی در بسته
از اینکه پروانه ام مکدرم میکرد
دست که میبردی به کوله بار سفر
دخیل می بستم به دستگیره ی در
دخیل می بستم به جاده های عبوس
دخیل می بستم به آخرین اتوبوس
اونقدا ام میگن دلت بزرگ نبود
دلت یه زندونه یه چهاردیواری
تصورم از تو دود هوا شد رفت
تا هی سقوط کنم به زیر سیگاری
سعود میکردم به قله چشمات
سقوط می کردم مهم نبود برام
دلم میخواست که تورو حبس کنم تو صدام
هیشکی به غیر از تو مهم نبود برام
چشم که مینداختی به آینه و چمدون
پناه میبردم به کوچه و بارون
چشم که می بستی به یه پناه یه مَرد
پناه می بردم به ناامید شدن
دست که می بردی به کوله بار سفر
دخیل می بستم به دستگیره ی در
دخیل می بستم به جاده های عبوس
دخیل میبستم به آخرین اتوبوس